معنی پاروی بی قایق

لغت نامه دهخدا

قایق

قایق. [ی ِ] (ترکی، اِ) کشتی. (آنندراج). کرجی. بلم. ناوچه. زورق. قُفَّه. طراده.لتکا. قارب. ترکیبات: قایق ران. قایق رانی. قایقچی.


قایق رانی

قایق رانی. [ی ِ] (حامص مرکب) عمل و شغل قایق ران.

فرهنگ عمید

قایق ران

رانندۀ قایق، کسی که قایق‌رانی می‌کند،
پاروزن در قایق پارویی،


قایق

کشتی کوچک پارویی یا موتوری، کرجی، زورق،

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

قایق

(یِ) [تر.] (اِ.) کشتی، زورق.

معادل ابجد

پاروی بی قایق

442

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری